کرم:غوزة نارسی را در خواب باز می کنید درونش کرمی را می بینید که غوزه (پنبه وانشده) آفت زده است.
مزرعه داران از کرم (آفت) می ترسند چرا که منجر به کاهش ارزش محصولشان می شود. در کتاب انجیل از گناه به «کرم زنده» نام برده. کرم از زمین بدون منفذ، از درون میوه بدون درز خارج میشود. نامرئی است بدن انسان نزدیکترین چیزی است که با خاک و زمین سر و کار دارد. خدا انسان را از خاک و گل آفرید پس بدن ما همچون خاک است و کرم یک موجود بی مهره. فقط اعصاب سمپاتیک دارد که ابتدایی ترین صورت زندگی عصبی است. پس کرم به اعصاب سمپاتیک مرتبط میشود این یعنی صورت ساده و بسیط حیات، کاملاً پیش از آگاهی (میوه ممنوعه) که زندگی منفصل را تداعی میکند یک کرم نواری هر قسمتی از آن خودش است که قابل تکثیر است. اگر زندگی کاملاً قسمت قسمت باشد، کاملاً ناآگاهانه (ناخودآگاه) نیز هست. نشری در کار نیست. در این شرایط از خودآگاه اصلاً خبری نیست پس کرم نماد مخربی برای خودآگاه محسوب میشود. اگر کرم سیطره پیدا کند یک شیزوفرنی خواهیم شد. صداها تفکیک خواهد شد و آگاهی ما منفک خواهد گشت. از طرفی کرم در غوزه خود را نمایان می کند در غنچه گیاه که خوراک کرم است غنچه نیز از هیچ می روید از ناخودآگاه مطلق و نامرئی میروید، و کرم در این غنچه زندگی میکند غوزه پنبه سفید است همچون لوح سفید قلب ماست که بر ان هیچ ننوشته اند. سفید و معصوم که اولین چیزی که خرابش خواهد کرد کرم است. در بهشت آدم و حوا نیز ماری پیدا شد و آن معصومیت پاک را سیاه کرد مار به درخت دانش نیک و بد مربوط میشود. کرم تلاشی برای آغاز عصر طلایی تکامل است.
نمادگرایی کرم، نمادگرایی آغاز پلیدی ، ابتلا و تخریب است. و از سویی آغاز دانش است. دانی اولین سوال چرا رنج می کشیم؟ وضعیت ناخودآگاه قبل تر از خوردن میوه دانش است ماقبل بهشت و زندگی تفکیک شده است. من منم و او (حوا) اوست. پس از دیدی عمیقتر کرم موهبتی خواهد بود. وقتی در بطن زهدان مادر هستیم به چیزی نیاز نداریم اما آگاه هم نیستیم. گویی طبیعت می کوشد در ما آگاهی ایجاد کند. اما داشتن آگاهی خوب است یا بد؟! همه اذعان دارند که خطرناک است اما ما را صاحب معرفت میکند. در کتب مقدس حوا سیب را به آدم (مرد) داد تا بخورد شاید اشاره دارد که آگاه شدن از خود در مرد کم خطرتر از زن باشد. همواره هستند کسانی که خود را همواره باکره روانی نگاه میدارند ناآگاه میمانند از معصومیت خود می ترسند کسانی که هرگز ازاله بکارت روانی را طی نکرده اند کاری که آدم کرد. مار به آدم و حوا میوه ممنوعه را پیشنهاد کرد بخورند تا آنان دریابند آسمان چقدر ناقص است. از دید یونگ کلیسای قرن دوم و سوم مانند کرم نواری درازی بود که هیچ گونه سنتزی در آن وجود نداشت و می بایست به هر قیمتی از آن خارج شوند آنان فقط اطاعت از مرجع را بپذیرند و توانایی درک خودآگاهی بالاتر را نداشتند. با گذشت زمان تاریکی غیرقابل تحمل شد و تولد از زهدان برای دیدن روشنایی به دست مادر طبیعت اجباری گشت.
هر نوع تحول ذهن انسان فقط تا جایی پیش می رود که جمعیت معینی از آن حمایت کند. ناپختگی و عدم بلوغ جامعه موجب هراس جمع میشود. اگر این تحول ذهنی از حد معینی بگذرد اجتماع مانع از ادامه آن می شود آدمها به جناح ها و گروههای متخاصمی تجزیه میشوند ولی قبل از هرج و مرج کامل، غریزه جمعی محدودیتی ایجاد می کند و امور را دوباره سامان میدهد البته در سطحی بالاتر. خیلی از آگاهی ها از آگاهی عالیتر میترسند. زیرا به صورت مسئولیت بیشتر و خطر بیشتر جلوه می کند. هر سطح آگاهی کشته های فراوانی بر جامعه تحمیل میکند. با آمدن موسی (ع) جنگ فراعنه با برده های یهود شکل دیگری گرفت؛ با آمدن مسیح (ع) کشتارهای زیادی آغاز شد. با آمدن محمد (ص) نیز جامعه مجبور به پرداخت هزینه بدست آوردن آگاهی شد همان میوه ممنوعه ای که دست به دست در جامعه ها و تمدنها از گذشته تا حال ادامه می یابد. این غنی ترین دلیل برای مخالفت و عدم پذیرش تغییر در هر حالی از فرد تا جمع برای بشر است. اما جامعه به سطح آگاهی بالاتری نخواهد رسید.
پرومتئوس آتش را از خدایان ربود و مجازاتش این بود که سلها کرکس اندامش را بدرد. پزشکانی که پرتو x (ایکس) را کشف کردند از جان خود گذشتند. گالیله با تشکیلات تفتیش عقاید مواجه شد. رومیان به شدت از مسیحیان نفرت و وحشت داشتند. گسترش اسلام در شرق و جنگ های صلیبی سطح دیگری از آگاهی را نشان میداد. در روسیه صدها سال ناآگاهی تزار حاکم بود و ناگهان کمونیست این لایه را شکست و کشتارها اتفاق افتاد. لایه خود کمونیست نیز شکست و کشتار همچنان ادامه دارد.